راستی...
نمی ترسی از این همه دلداده
که پشت سرت گذاشتی
و این همه دل کنده
که روبرویت
......
نمی ترسی
که یک روز
همه ی عشاق دنیا
دل داده ها و دل کنده هات شوند
و تو
سینه ای نداشته باشی
که سرت را رویش
آرام کنی
تو
یک روز
میان ویرانه های من
و تشنگی ات
اتفاق افتادی
.....
تشنه
میان ویرانه ها
دل به تو دادم
تا هر چه می خواهی
به رویش خنج بکشی
شاید مثل تو سنگ شود